دلتنگ حرم با صفاتم یا امام رضا
دلتنگی حرم چیز کمی نیست
دلتنگم،محتاج نگاهت هستم آقا جان صدایم را میشنوی؟؟دلی که پر پر میزند برای دیدن حرم و ضریحت😔اینقدر بدم که مرا به حرمت دعوت نمیکنی؟؟منتظرم که صدایم کنی،دعوتم کنی …..
به هوای حرمش میگذرد ایامم
کوهِ دَردم که کند نام “رضا” آرامم
ای سوره احسان و کرم آقا جان!
دیوانهام از شوق حرم آقا جان!
ای کاش که من خاک خراسان بودم …
تا پا گذاری به سَرَم آقا جان
دستت را میگذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع میکند بـه جوانه زدن… سلام می
کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود… بو میکشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی اندیشه هاي خسته ات را فرا میگیرد… زیر لب زمزمه میکنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست بـه من هست؟ دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی بـه ضریح امام رضا…
برای کسب اطلاعات بیشتر از دلتنگی حرم به ایلیا مراجعه کنید
از نگاه کردن به عقربه های دقیقه شمار ساعت که خسته شوی، از لحظه های تنهایی و بی همراهی که خسته شوی، از بغض های فرو مانده در گلویت که خسته شوی، از لبخندهای تلخ مصنوعی ات که خسته شوی، از ترس های کودکانه همیشگی ات که خسته شوی، از دلگیری های مُدامت که خسته شوی، از چشم های دل نگرانت که خسته شوی، از پاهای خسته در راه مانده ات که خسته شوی، از ناصبوری هایت که خسته شوی، از نارفیقانت که خسته شوی، از دنیای بی روحت که خسته شوی، از هجوم نامهربانی های دنیا که خسته شوی، از آرزوهای کالت که خسته شوی، اصلاً از دنیا که “بریده” باشی، آن وقت دلت می خواهد بروی یک جایی مثل حرم، بنشینی یک جای دنج توی صحن؛ زل بزنی به تک تک آدم هایی که نمی دانی چه روزگاری دارند، زل بزنی به کبوترهایی که گاهی دلت می خواهد جای آن ها باشی، زل بزنی به آسمان آرامِ حرم و کلی عشق، مهربانی و امید از آسمانش هدیه بگیری …
امام رضا جان دلتنگ مشهدت هستم،بطلب آقا جان.